تکنوکرات‌ها و شهرها (در نقد نگاه فن‌سالارانه به شهر و مدیریت شهری)

این یادداشت پیشتر به تاریخ سی‌ام بهمن ماه ۱۳۹۷ در روزنامه اعتماد منتشر شده است.

در میان انبوهی از مسائل و مشکلات اجتماعی و شهری، که واکنش به آنها بیش از هر چیز نیازمند بازاندیشی، تدقیق و تحقیق و استفاده از مفاهیم و رویکردهای تازه و بینارشته‌ای و به تبع آن جلب مشارکت تمام ذی‌نفعان و برقراری تعاملات دموکراتیک میان ذی‌نفعان کلیدی است، صدای «فن‌سالارانه» همواره از هر صدایی بلندتر بوده است؛ صدایی که بنابر قرائن و دلایلی که نوشتار حاضر ظرفیت طرح آنها را ندارد، می‌توان آن را در خاموش کردن یا کاستن از طنین بسیاری از صداها و روایت‌های دیگر از جامعه، شهر و محیط‌های زیست انسانی و طبیعی سهیم دانست.

 

ضرورت نقد رویکرد تکنوکراتیک

به حیات عمومی

رویکرد تکنوکراتیک یا «فن‌سالارانه» به حیات عمومی و شهری را باید به نقد کشید، زیرا حاملان این رویکرد با بهره‌برداری سوء از مفهوم «تخصص» نه تنها اجازه بهره‌گیری از دامنه‌ای متنوع از «متخصصان» را نمی‌دهند – زیرا تخصص را تنها «تخصص فنی» می‌دانند- بلکه به این ترتیب کاری نمی‌کنند جز اینکه «نگاه انسانی» را تا آنجا که می‌توانند کنار بگذارند و به این‌ترتیب امکان‌های مشارکت رهایی‌بخش را اولا از متخصصان دیگر حوزه‌ها و ثانیا از اجتماعات محلی و آحاد مختلف شهروندان سلب کنند. در حالی که دیرزمانی است که می‌دانیم بدون «نگاه انسانی»، هیچ «فن»ی به کار بهبود حیات عمومی ما نمی‌آید. پس به تاکید باید گفت که با نگاهی آراسته به ملاحظات، تاملات و نقادی‌های انسانی و اجتماعی است که مدیریت شهری به این نتیجه خواهد رسید که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز به دنبال جلب «مشارکت» مردم، ذی‌نفعان و نخبگان (نه متخصصان دور از واقعیت و دور از بازاندیشی) باید بود.

در غیاب چنین نگاهی، رویکرد فن‌سالارانه در مدیریت شهری هم با آن ارکان انتخابی شهری که بنا بر قاعده باید انعکاس‌دهنده صدای مردمی باشند در تنش قرار می‌گیرند و هم با آن قسم از پیوست‌های فرهنگی و اجتماعی که قرار است تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم و انباشتی اقدامات توسعه‌ای را بر اجتماعات محلی بسنجند. به این نکته هم باید اشاره کرد که رویکرد فن‌سالارانه در بسیاری از مواقع حتی موفق شده آن پیوست‌های فرهنگی و اجتماعی موسوم به «ارزیابی تاثیر» را به کام خود بکشد. می‌دانیم که در عین نقد رویکرد فن‌سالارانه نباید تمام داستان را به اقتدار این رویکرد خلاصه کرد. حقیقت آن است که بسیاری از پژوهش‌گرانی نیز که در سال‌های اخیر عهده‌دار پژوهش‌های مهم ارزیابی تاثیر اجتماعی – فرهنگی شدند، عزم، توان و تعهد آن را نداشتند که با پاسداشت ارزش انتقادی و رهایی‌بخش تخصص خویش در برابر هژمونی فن‌سالارانه بایستند. آنان می‌توانستند با بهره‌گیری از فرصت فراهم‌ آمده برای افزودن بر طنین آن صداهای ضعیف ‌شده یا به خاموشی گراییده در عرصه مدیریت و سیاستگذاری عمومی و شهری در پژوهش‌های خود نشان دهند که شهرهای ایران چه جای زیباتری بودند اگر نگاه فن‌سالارانه از چنین سیطره‌ای برخوردار نبود. واقعیت اما این است که بسیاری از آن پژوهشگران با اتخاذ مشی همنوایانه راهی را پیمودند که پیامد آن بی‌خاصیتی پژوهش‌های واگذار شده به آنان، تبدیل پژوهش‌های اجتماعی به «توجیه‌نامه» و «موفقیت‌نامه» و قرار دادن بهانه‌ای در دستان فن‌سالاران بود برای آنکه ادعا کنند منتقدان گفتمان فن‌سالارانه را نباید چندان جدی گرفت و نباید اجازه داد نقش موثری در ارزیابی عملکردهای پیشین و طراحی روندهای پیش رو داشته باشند.

هرچند فن‌سالاران در پافشاری بر «درستی» و «جایگزین‌ناپذیری» اقدامات توسعه‌ای طراحی شده توسط خود متکی بر برخی مطالعات و برخی ملاحظات به ویژه در ارتباط با تجربیات مشابه هستند، اما به ندرت از نقدهای کسانی که بخواهند «ضرورت» و «بداهت» طرح‌های آنها را زیر سوال ببرند یا به هر نحوی تأثیرات اجتماعی – فرهنگی اقدامات و «پروژه‌»های آنان را یادآور شوند، استقبال می‌کنند. این در حالی است که بسیاری از آن اموری که با رویکرد فن‌سالارانه صرفا برچسب «فنی» می‌خورند، آکنده از ملاحظات و ضرورت‌هایی «اجتماعی»اند و نپرداختن به آن ملاحظات و ضرورت‌ها به معنای قائل ‌نشدن اهمیت برای امکان شکل‌گیری «بحران»هایی است که پیش از استقرار کامل اقدامات توسعه‌ای باید فکری برای آنها کرد. حال‌ که بسیاری از آن بحران‌ها عیان شده‌اند و مدیریت کلان شهری نیز تصمیم گرفته خود نخستین گزارشگر برخی از آن بحران‌ها باشد، باید با قاطعیت مضاعف از فن‌سالاران پرسید که «تخصص فنی» آنها به چه نحو می‌تواند پاسخگوی مهم‌ترین پرسش‌های مدیریت شهری باشد و در غیاب دیگر تخصص‌ها و رویکردها چه پاسخی برای چگونگی تحقق آرمان‌های توسعه پایدار، مقابله با فساد، تقویت شفافیت، جلب مشارکت ذی‌نفعان و مواردی از این دست دارد.

 

فن‌سالاری ابزاری برای سرمایه‌داری شهری

فن‌سالاران و هندسی‌اندیشانی که به کسوت مدیران درآمدند و برآمدند و این ارتقای جایگاه را حاصل تخصص «منحصر به فرد» خویش دانستند، معنایی تقلیل‌گرایانه و مخاطره‌برانگیز از «توسعه» را مدنظر دارند. آنان بر اساس تصویری «ایده‌آل» از شهر، هدف‌هایی توسعه‌ای را مشخص می‌کنند و سپس همگان را به تلاش در راستای تحقق آن اهداف فرامی‌خوانند. حال آنکه می‌دانیم بدون توجه کافی به «میانجی»های اجتماعی و انسانی توسعه، آنچه برجا می‌ماند خیل عظیم «تخریب‌»هایی است که شاید به «ساخت‌وساز»هایی نیز منجر شود، اما «توسعه‌»ای اجتماع‌محور (با ویژگی‌هایی همچون شمول‌گرایی، رعایت حقوق بشر و عدالت) را در پی نمی‌آورد.

با چنین مقدماتی است که فن‌سالاری در منتهی‌‌الیه منطقی خود به ابزاری در دست سرمایه شهری تبدیل می‌شود و کاری نمی‌کند جز فراهم آوردن شرایط به جریان افتادن سرمایه در شهر و آغاز جریانی از «تخریب»های مکرر ساحت‌های حیات جمعی که از میان رفتن هر یک از آنها مترادف با ایراد زیانی جدی به نهادهای شهری نیز هست. این روندی است که اغلب با شعار «آبادانی» و با وعده‌ «رونق‌آفرینی» ادامه می‌یابد، در حالی ‌که در نهایت معنایی جز مغلوب شدن مدیریت شهری در قبال سرمایه ندارد. با چنین رویکردی از آنجا که مدیریت شهری بیش از هر چیز به دنبال جذب سرمایه است، کامیونیتی‌ها و برنامه‌ریزی محله‌محور از زاویه دید مدیریت خارج می‌شود. «شهروندان» در این رویکرد چیزی نیستند جز مصرف‌کنندگانی نهایی که تنها کاری که می‌توانند و باید انجام دهند استفاده از ثمرات اقدامات توسعه‌ای به ویژه با هزینه‌کردهای مالی است. این‌گونه است که فرآیندی تدریجی رخ می‌دهد که در نهایت آن برنامه‌ریزی شهری کاملا درآمدمحور و بازارمحور می‌شود و به این ترتیب نهاد شهری که باید امکان عادلانه‌ترین اقسام بهره‌مندی از مواهب و کالاهای عمومی را در دسترس همه شهروندان قرار دهد، تبدیل به بنگاهی اقتصادی می‌شود و منعی نیز نمی‌بیند که در برخی موضوعات یک سره عرصه را در اختیار سرمایه‌گذاران، سرمایه‌داران و سرمایه‌مداران بگذارد تا با طیب خاطر معنای دلخواه خویش از آبادانی را تبلور ببخشند‌.

شهری که به نهادی بیگانه برای شهروندان تبدیل شده است

شواهد تاکنون حاکی از آن بوده‌اند که فن‌سالاران را نسبت و رغبتی به «پاسخگویی» نیست و ترجیح می‌دهند به معنایی تقلیل‌گرایانه و حداقلی از «مسوولیت‌پذیری» اکتفا کنند. چنین رویکردی قبل از هر اقدامی تکلیف خود را با «ضرورت» و «بداهت» آن‌ مشخص کرده است. بنابراین عجیب نیست که فن‌سالاران در برابر نقدهای معطوف به پیامدها و تأثیرات منفی حاصل از تصمیم‌های خود، آنها را نیز «اجتناب‌ناپذیر» خوانده و گاه چنین پیامدها و تاثیراتی را «بها» و «هزینه»ای قلمداد می‌کنند که در راه دستیابی به «توسعه» باید پرداخت. حال آنکه می‌دانیم بسیاری از مواردی که در نتیجه رویکرد فن‌سالارانه به جامعه و اجتماعات محلی تحمیل می‌شود، باید قبل و در حین انجام اقدام توسعه‌ای، با بهره‌گیری از ذخایر دانش محلی و شناسایی روش‌های دموکراتیک استقرار اقدام توسعه‌ای شناسایی و تا حد امکان از رخداد آن جلوگیری شود. در غیاب چنین ساز و کارهایی، نهاد شهری تبدیل به نهادی بیگانه برای شهروندان می‌شود؛ نهادی که بیش از هر چیز تصویری از توسعه آمرانه را برای ما تداعی می‌کند که با نمایش‌هایی تبلیغاتی می‌کوشد همگان را مجاب کند که هر اقدام توسعه‌ای این نهاد، کاری و گامی در جهت کسب رضایت شهروندان و توسعه شهر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *